جدول جو
جدول جو

معنی چراغ آباد - جستجوی لغت در جدول جو

چراغ آباد
(چِ)
دهی است از دهستان میرببک بخش دامغان شهرستان خرم آباد که در 55هزارگزی باختر نورآباد و 36هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آبادبه کرمانشاه واقع شده. تپه ماهور، سردسیر و مالاریائی است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ غلام یار، محصولش غلات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین این ده از طایفۀ شاهیوند میباشند که در سیاه چادرو ساختمان بسر میبرند و در زمستان برای تعلیف احشام به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراب آباد
تصویر خراب آباد
دنیا، مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم برای مثال بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد (حافظ - ۲۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراغ بادی
تصویر چراغ بادی
جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چروند، چراغدان، چراغ پرهیز، مردنگی، چراغ واره، چراغبانه، فانوس، قندیل، چراغ بره
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
دهی از دهستان مرکور بخش سلوانا شهرستان ارومیه که در 31هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و 4هزارگزی جنوب ارابه رو دیزج بزیوه واقعست. دره و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از کوهستان و چشمه، محصولش غلات، حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان یوسفوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 19هزارگزی باختر الشتر و5هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقعشده. جلگه، سردسیر و مالاریائی است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود کهمان، محصولش غلات، حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این ده از طایفۀ یوسفوند بوده در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج که در 38هزارگزی جنوب خاوری سنندج که در 9هزارگزی جنوب راه شوسۀ سنندج به همدان واقع شده. دامنه و سردسیر است و 370 تن سکنه دارد. آبش از چشمه محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 21هزارگزی شمال باختری صحنه و 2هزارگزی خاور راه شوسۀ کرمانشاه به سقز واقع شده. دامنه و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه نظرآباد، محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند و توتون، شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار که در 39هزارگزی شمال باختری چاه بهار و 8هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد. آبش از آب چاه و باران، محصولش غلات، خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 140هزارگزی جنوب کهنوج، سر راه فرعی کهنوج به میناب واقع شده و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 41هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 3هزارگزی جنوب راه سراب به فیروزآباد واقع شده. دشت و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد. آبش ازچاه، محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. مردم این محل چادرنشینند و در فصل زمستان به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 47هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ سنندج واقع شده. دشت و سردسیر و 100 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه رازآباد، محصولش غلات، حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راهش از طریق زنجان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان در 37 هزارگزی جنوب شرقی قصبه رزن و سه هزارگزی شمال قمیشانه، تپه ماهور با 126 تن سکنه، آبش از قنات، محصولش لبنیات. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
موضعی است در فارس. پیرنیا نویسد: در یک وادی در سه منزلی فیروزآباد (فارس) از طرف غرب بنای کوچکی است که خیلی خراب شده و به واسطۀ همین دوجهت مورد توجه زیاد نیست ولی گنبد آن قابل توجه و دقت است زیرا روی چهار جرز قرار گرفته و این جرزها رااتاقهایی به هم پیوسته است. این گنبد در فن معماری مرحله ای را نشان میدهد که فن طاق زنی از آن و چند مرحلۀ دیگر گذشته تا به شکل مدور درآمده است. بنای فیروزآباد و سروستان و فراش آباد را اکثر علمای فن از دورۀ ساسانیان میدانند، ولی دیولافوا که در 1880 میلادی این بناها را دیده عقیدۀ راسخ دارد که از دورۀ هخامنشی است و این کاخها را متعلق به والیانی میداند که در این دوره حکمران آن نواحی بوده اند. چون طاقها و گنبدهایی که در این محل دیده میشود در عمارات تخت جمشید و شوش نیست. (از ایران باستان ج 2 صص 1617-1618)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت، واقع در 47هزارگزی جنوب سبزواران و سر راه فرعی سبزواران به گلاشکرد، با 188 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی از دهستان انار است که در شهرستان رفسنجان و هشتاد وسه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و چهارهزارگزی شوسۀ رفسنجان به یزد قرار دارد. جلگه ای سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گیتی. جهان. این عالم. (از ناظم الاطباء). کنایه از دنیا. (از آنندراج) :
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم بگنجی درین خراب آباد.
حافظ.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد بدین دیر خراب آبادم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت. واقع در 67هزارگزی جنوب سبزواران. سر راه کلاشکرد سبزواران. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرمسیری و مالاریایی است. بدانجا 75 تن سکنه زندگی می کنند که فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و خرماست. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غِ)
چراغی که در جای بدون سقف روشن کنند و برای اینکه از باد خاموش نشود محفظه ای برای آن تعبیه کنند. چراغی که از باد خاموش نشود. فانوس. چراغ توری. نوعی چراغ نفتی دارای فتیله و لامپ که ساختمان مخصوص دارد و از باد خاموش نمیشود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است که 753 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، سماروغ، نوعی از خاک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ چَ)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج است که در 42هزارگزی خاور سنندج و 6هزارگزی جنوب باختری دهگلان دشت واقع است. سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ویران آباد به گواژه: این جهان آنچه که آبادی وی از ویرانی است، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب آباد
تصویر خراب آباد
((خَ))
کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی معین
جهان، دنیا، گیتی، عالم سفلی
متضاد: عالم علوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد